کد مطلب:140221 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:171

حرکت حضرت مسلم بن عقیل به جانب کوفه
قبلا گفتیم چون نامه های كوفیان غدار و مكار بطور متواتر و متناوب به آن حضرت رسید و گاهی در یك روز تعداد آنها به ششصد تا می رسید و مضمون تمام آنها این بود كه ما امام و پیشوا نداریم و از ظلم و ستم بنی امیه به تنگ آمده و ایشان را نمی خواهیم از این رو بر ما منت گذارده و به شهر ما قدم رنجه فرما و با قدوم همایونت به این ستم ها و ظلم ها خاتمه بده.

و پیوسته حضرت در رفتن كوفه تعلل می ورزیدند تا به گفته مورخین تعداد نامه ها به دوازده هزار نفر رسید و حضرت تمام را در خورجینی ریخته و محفوظ نگه داشته تا اگر از آن جناب سؤال شود برای چه به كوفه آمده ای آنها را نشان داده و بفرمایند موجب آمدن دعوت اهل كوفه بود و این نامه ها شاهد بر این ادعاء می باشند.

بهر صورت وقتی اصرار اهل دغا و پافشاری آن مردم بی وفا از حد فزون شد قبله ارباب وفا و سلطان سریر حشمت و جاه حضرت اقدس مسلم پاكیزه كیش را پیش طلبید.



مر او را به رفتن اشارت نمود

سرای دلش را عمارت نمود



فرمود: ای پسر عم مكرم باید در این راه آن قدر بلند همت باشی كه شهادت را در خود آشكارا ببینی چنانچه من از بشره تو علائم و امارات شهادت را مشاهده می كنم.

یابن عم ارجو الله ان یوصلنی و ایاك الی ما نرید و یرفعنا الی درجة الشهادة.

ای پسر عم از پروردگار امید دارم كه ما را به آن مقامی كه میخواهیم یعنی مقام


قرب و جوارش برساند و امید دارم كه حق تعالی من و تو را به درجه شهادت كه اعلی درجات قرب است برساند.

پس گریه راه گلو حضرت را گرفت، مسلم را پیش كشید و در بغل گرفت و دست بگردنش انداخت و بكی و بكی مسلم بكاء عالیا، هر دو با صدای بلند همچون ابر بهاری گریستند، یاران و جوانان از اینحال متأثر شده، ایشان نیز بنای شیون و زاری را گذاردند و صحنه ای دلخراش و غم افزا آفریدند.